کد مطلب:88609 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:299

علمی آمیخته با حلم











(و علما فی حلم)

ترجمه: و (می بینی برای هر یك از پرهیزگاران) علمی همراه با حلم.

شرح: در بحث های قبل تحت عنوان (علماء و حلماء) درباره ی علم و حلم سخن گفته شد، و روشن گردید كه علماء تا حلم نداشته باشند، مسیر پر پیچ و خم علم اندوزی را به راحتی نمی توانند طی كنند، حتی پیامبران الهی برای رسیدن به مقام علم و نبوت برای اینكه ساخته شده و پر حوصله و حلیم شوند، مدتی را چوپانی می كرده اند، آنها مامور می شدند در بیابانها گوسفند بچرانند تا اولا در اسرار خلقت تفكر كرده، و علم اندوزند، و ثانیا در مقابل مشكلات استقامت كرده و حلیم و صبور شوند.

در اینجا به روایتی كه امام صادق (ع) در مورد حلم و علم سفارش كرده اند اشاره می شود:

در روایت آمده كه عنوان بصری در حالی كه پیر مرد شده بود و نود و چهار سال داشت، گفت دو سال برای استفاده علمی به نزد مالك بن انس رفت و آمد

[صفحه 162]

كردم، وقتی امام صادق (ع) به مدینه آمدند، خدمت ایشان هم رفتم و دوست داشتم همزمان از هر دو استفاده كنم و نزد هر دو حاضر می شدم، روزی امام صادق به من فرمودند: من مردی هستم كه مردم با من رفت و آمد می كنند در هر ساعتی از شب و روز مشغولم، پس وقت مرا نگیر و به نزد همان مالك برو و همانطور كه تا به حال آنجا بودی، حال هم همانجا برو. (نظر حضرت تنبیه و توجه دادن او بوده كه دقت كن از كجا باید توشه علم برگیری)

عنوان بصری گوید ناراحت شدم و گفتم اگر در من خیری می دید مرا منع نمی كرد، به مسجد و روضه رسول الله آمدم، و دو ركعت نماز گزاردم، و از خدا خواستم تا قلب جعفر (ع) را به من منعطف نماید و سپس به خانه بازگشتم، و به درس مالك هم نرفتم، زیرا حب جعفر در قلب من بود، از خانه هم خارج نشدم مگر برای نمازهای واجب، بعد از مدتی صبرم طاق شده، لباس پوشیده بعد از نماز عصر به درب خانه ی حضرت آمدم، اجازه ورود خواستم، خادم حضرت آمد، گفتم با شریف (مراد حضرت هستند) كار دارم، گفت مشغول نماز هستند، در كنار درب خانه نشستم، پس از مدت كوتاهی خادم آمد، و گفت داخل شو با بركت خداوندی، پس داخل شده سلام كردم، جواب شنیدم، فرمود بنشین خدا از تو درگذرد، حضرت سر را به زیر افكنده پس از مدتی سربرداشت، و فرمود: تو پدر چه كسی هستی؟ گفتم ابوعبدالله (پدر عبدالله) فرمود خدا این كنیه را برای تو نگهدارد و تو را موفق گرداند، ای اباعبدالله، حاجت تو چیست؟ (در دل خود گفتم اگر در زیارت من غیر از این دعا هم نبود، بسیار چیز زیادی به دست آورده ام) سپس برای بار دوم سر را بالا آورده و فرمود، چه حاجتی داری؟ جواب دادم، از خداوند خواسته بودم قلب شما را بر من منعطف و از علم شما برخوردارم كند، حضرت فرمود: ای اباعبدالله علم به تعلم نیست، نوری است، در قلب كسی قرار می گیرد خداوند متعال هدایت او را اراده كند. پس اگر قصد علم داری اول در نفس خود حقیقت بندگی را طلب كن، و سپس

[صفحه 163]

علم را به عمل وصل كن، و از خدا طلب فهم نما تا به تو بفهماند.

گفتم: حقیقت بندگی چیست؟ فرمود سه چیز:...

(تا اینكه به حضرت گفتم، مرا سفارش كنید) فرمود: ترا وصیت و سفارش می كنم به 9 چیز و اینها توصیه من است برای كسانی كه قصد طریق خداوند را كنند، و از خداوند می خواهم ترا برای عمل به آنها موفق گرداند:

سه تا از آنها در ریاضت و تهذیب اخلاق نفسی است، و سه تا درباره ی حلم و سه تا درباره ی علم، پس حفظ كن و بپرهیز از سستی در عمل به اینها، عنوان بصری گوید قلبم را برای آنها خالی كردم و خوب توجه نمودم:

فرمود: اما آنها كه در ریاضت نفس است: بپرهیز از خوردن آنچه اشتها نداری، زیرا موجب حماقت و نادانی می شود و نخور مگر در موقع گرسنگی، و اگر چیزی خوردی حلال بخور، و بسم الله بگو و یاد آور حدیث رسول الله را كه فرمودند: «ما ملا آدمی و عاء شرا من بطنه فان كان و لا بد فثلث لطعامه و ثلث لشرابه و ثلث لنفسه، آدمی هیچ ظرفی را پر نكرد كه بدتر از شكمش باشد، پس اگر قصد پر كردن آن را دارد، یك سوم آن را برای غذا و یك سوم برای نوشیدنی و یك سوم برای تنفس است».

و اما آنها كه درباره ی حلم است: پس كسی كه به تو گفت: اگر یك حرف زدی، ده تا می شنوی به او بگو: اگر ده تا بگوئی، یكی نمی شنوی، و كسی كه ترا دشنام داد، به او بگو اگر راست می گوئی و صادقی در آنچه به من نسبت می دهی، پس از خدا می خواهم مرا ببخشد و اگر كاذبی در آنچه می گوئی، پس از خدا می خواهم ترا ببخشد و كسی كه به تو وعده ی فحش در كلام داد پس تو او را به نصیحت و رعایت او وعده ده.

و اما آنچه در علم است: پس آنچه به آن جاهلی از علماء سوال كن، و بپرهیز از این كه سوال كنی از آنها از روی اعتراض و آزمایش، و بپرهیز از این كه به رای خود عمل كنی و احتیاط را اخذ كن، در جمیع راه ها، و از فتوا دادن فرار كن، مثل فرار كردن

[صفحه 164]

تو از شیر، و گردن خود را پل برای مردم قرار نده (یعنی فتوا دادن بدون مدرك و توجه، مانند آن است كه گردن خود را مثل پل كرده ای تا مردم از روی آن عبور كرده و تو در بیچارگی باقی می مانی، و در محضر ربوبی فردای قیامت جوابی نداری) همین كه سخن امام به اینجا رسید فرمود: بلند شو از نزد من ای اباعبدالله زیرا تو را نصیحت كردم و سخنان مرا فاسد مكن، و درود بر كسی كه از هدایت پیروی كند.[1].

خداوند به ما علمی همراه با حلم عنایت كند، تا در پرتو آن به قرب الهی نایل شویم (انشاء الله).

مرحوم الهی قمشه ای در ذیل این فراز (و علما فی حلم) چنین گوید:


هم آنان را بود ز الطاف باری
قرین وصف دانش بردباری


به گیتی عالمی كو بردبار است
به شمعش عالمی پروانه وار است


خلائق را به دانش پیشوا اوست
به اقلیم سعادت رهنما اوست


چراغ شام تاریك جهان است
فروزان تر ز ماه آسمان است


«عمار یاسر» به شخصی كه او را ناسزا گفت چه پاسخ داد؟


رقیبی سفله با عمار هشیار
شنیدم ناسزاها گفت بسیار


جوابش داد عمار دل آگاه
كه ای غافل ز زور و كیفر شاه


مرا گر لطف حق سازد بهشتی
چه غم دارم تو گو صد گونه زشتی


و گر قهرش معاذ الله سرانجام
به دوزخ دركشد حق بوده دشنام


سزاوارم هزاران ناسزا را
چه می گوئی به یاد آور خدا را


پشیمان شد چه این پاسخ از او یافت
تو گوئی نور ایمان بر دلش تافت


تو درس حلم خوان ای مرد ایزد
از آن استاد كل، شاگرد احمد

[صفحه 165]

كه عالم را به علم و حلم و ایمان
مسخر كرد و زیور داد و فرمان


مالك اشتر (ره) در زمان حكومتش مردی بر سر او خاشاك ریخت و مالك بر او از خدا طلب مغفرت كرد.


به مالك خسرو ملك ولایت
جسارت كرد مردی بی درایت


به رخسار چو ماهش ریخت خاشاك
كه ابله بود و نادان بود و بی باك


غضب كرد آن نكو؟ حاشا كه آن ماه
به مسجد شد روان با جان آگاه


نمازی و نیازی كرد آغاز
پس آنگه گفت با دانای هر راز


كه یارب كش خط غفران به كارش
مكن در روز محشر شرمسارش


ز نادانی گر او بر من جفا كرد
ببخشا ز آن خطا ای ایزد فرد


به دفترها بسی یابی، نشانه
از این سان حلم خوبان زمانه


تو هم بگزین ره ایزد پرستان
ترحم كن به حال زیر دستان


به آب عفو، خشم آتش افروز
فرو بنشان وزان خوبان بیاموز


كه ایزد پاك سازد از گناهت
كند در كشور جان پادشاهت


ز خشم حق اگر جوئی امانی
امان یابی، چو خشم خود نشانی


الهی را ز خشم دوزخ انگیز
الهی كش به راه حلم و پرهیز


كه برهانی ز قهر خویش جانش
دهی جا در بهشت جاودانش

[صفحه 167]


صفحه 162، 163، 164، 165، 167.








    1. بحار، جلد 1، صفحه 224- 226 (تلخیص شده)- میزان الحكمه، جلد 6، صفحه 493- 490.